نویسنده: میترا ملک زاده دیرین ، کارشناسی ارشد مهندسی سوانح طبیعی از دانشگاه شهید بهشتی
بر اساس طرح آموزش مبانی مدیریت بحران و توانمند سازی جامعه جهت خود امدادی و دگر امدادی ، و با این فرضیه که برای نهادینه شدن این آموزش ها باید مفاهیم لازم از کودکی به افراد آموزش داده شود ،وزارت آموزش و پرورش، مدارس مقطع دبیرستان را ملزم کرده که آموزش کمک های اولیه را در قالب درس آمادگی دفاعی که در پایه نهم به دانش آموزان تدریس می شود گنجانده و با برگزاری یک دوره 8 تا 16 ساعته اصول کمک های اولیه به دانش آموزان تدریس شود .
از آنجا که مربی جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران هستم به تقاضای مدیر یک دبیرستان نوبت اول جهت تدریس اصول کمک های اولیه به پایه نهم به این دبیرستان اعزام شدم.
پس از ورود به مدرسه و معرفی خود به چند نفر بالاخره توانستم مدیر را ملاقات کنم و خود را معرفی کردم ، مدیر مدرسه با دیدن من با چهره ای عصبانی و کم حوصله گفت که می خواهد در زمان دو هفته چهار جلسه برای دانش آموزان همه پایه ها کلاس برگزار شود، من به ایشان گفتم : چرا می خواهید چنین کاری کنید؟
با چهره حق به جانب و نگاه عاقل اندر سفیه به من رو کرد و گفت زیرا می خواهم همه دانش آموزان مدرسه از این آموزش برخوردار شوند . ابتدا با خود گفتم بهتر است در برابر این درخواست مقاومت کنم و بگویم یا آموزش را به صورت استاندارد انجام دهید و یا برنامه را کنسل کنید ولی در همان لحظه به یاد آوردم که برای اولین بار است که از طرف ستاد بحران منطقه جهت آموزش اعزام شده ام و واکنش شدید من موجب تخریب سابقه ام خواهد شد ، بنابر این گفتم : هر طور شما بخواهید انجام می دهم ولی کیفیت و سطح آموزش کاهش می یابد، مدیر مدرسه گفت چند نکته کمک های اولیه که اینقدر سخت نیست که نیاز به چند جلسه داشته باشد !!!، و من تازه متوجه شدم که مشکل اصلی چیست.
با راهنمایی مدیر و یکی از معاونین او به کلاس مورد نظر که پایه هفتم بود رفتم، دانش آموزان پسر که از دیدن من متعجب شده بودند شروع به فریاد زدن کردند و بر اساس اقتضای سن نوجوانی با سرو صدای زیاد صحبت کرده و از گوشه ای به گوشه دیگر می رفتند، به ناچار با صدای بلند از آنها خواستم که مدت کوتاهی به مبحث توجه کنند زیرا ممکن است روزی مورد استفاده شان قرار بگیرد، ولی به جز تعداد کمی که به نظر می آمد که روحیه آرامی دارند، سایرین با شدت بیشتر سرو صدا می کردند، در حالی که خود را خونسرد و مسلط نشان می دادم، دستگاه پخش را روشن کرده و پاورپوینت آموزشی را روی صفحه انداختم و پرسیدم: نماینده کلاس کیست؟
یکی از دانش آموزان از جا برخاست، برگه لیست اسامی را به او دادم و خواستم که آن را تکمیل کند ، در لیست سه ردیف برای نام و نام خانوادگی، کد ملی و شماره همراه درج شده بود ولی همه دانش آموزان فقط نام و نام خانوادگی و شماره همراه خود را وارد کردند و همگی آنها کد ملی خود ر به خاطر نداشتند، یکی از دانش آموزان هم نزدیک آمد و پرسید: چرا شماره همراه ما را میپرسید؟ ، به او گفتم چون لازم است در سامانه وارد شود و او هم سوال بیشتری نپرسید.
کلاس به سختی و با سرو صدای زیاد نوجوانان پیش می رفت ، به طوری که چند بار ناچار شدم از مدیر مدرسه جهت ایجاد نظم کمک بخواهم، دقایقی که یکی از معاونین در کلاس حضور داشت، دانش آموزان آرامتر بودند و توانستم چند نکته را برای آنها بگویم، در این میان یکی از دانش آموزان نزدیک آمد و گفت: میتوانم برای شرکت در مسابقه پینگ پنگ کلاس را ترک کنم؟
با تعجب پرسیدم : مگر الان مسابقه داری ؟ پسر نوجوان سری تکان داد و گفت : آخر الان زنگ ورزش ما است و قرار بوده مسابقه پینگ پنگ برگزار شود ولی به ما گفتند که باید در کلاس کمک های اولیه شرکت کنیم.
هر لحظه که می گذشت ابعاد تازه ای از اشتباهات رایج و متداول آموزشی در مدارس برایم آشکار می شد، با هر سختی چند نکته امدادی را به دانش آموزان آموزش داده و کلاس را تمام کرده و به دفتر مدیر رفتم.
مدیر که اکنون راضی به نظر می رسید، تشکر کرد و گفت : از بی ادبی دانش آموزان عذرخواهی میکنم، به او گفتم اتفاقا دانش آموزان مودبی دارید ولی در جلسه بعدی بهتر است معلم هم در کلاس حضور داشته باشد تا کلاس آرامتر و مفیدتر برگزار شود.
چهار روز بعد نوبت دوم حضورم در کلاس بود که طی تماس تلفنی به من اطلاع دادند که بر اساس دستورالعمل برای آموزش در دبیرستان های پسرانه باید از مربی مرد و در دبیرستان های دخترانه از مربیان زن استفاده شود ، اتفاقا بر اساس تجربه قبلی معتقدم که این روش بهتر است زیرا قطعا یک پسر جوان توانایی بیشتری جهت ایجاد ارتباط موثر با پسران نوجوان دارد ، ولی پس از چند دقیقه دوباره طی تماسی به من اطلاع دادند که از آنجا که مربی مرد در دسترس نیست و با توجه به اینکه به سختی توانسته ایم با مدیر مدرسه ارتباط ایجاد کنیم ، مجوز حضور تو را تا زمان دسترسی به مربی مرد را گرفته ایم .
بنابر این به مدرسه رفتم ، اینبار برخورد مدیر و اولیای دبیرستان از جلسه قبل بهتر بود و هماهنگی جهت حضور دبیر در کلاس هم انجام شده بود ، از قبل از مسئول خانه دوام سرای محله که مسئولیت تهیه لوازم کمک آموزشی مثل مولاژ را بر عهده داشت خواسته بودم که مولاژ لازم جهت آموزش CPR را تهیه کند ولی وقتی از مدیر مدرسه در مورد ارسال لوازم پرسیدم متوجه شدم که هیچ وسیله ای به محل نرسیده است و با تماس با مسئول مربوطه متوجه شدم که وسیله مورد نظر برای آموزش به مدرسه دیگری ارسال شده و حتی لیست ثبت اسامی هم موجود نیست، بنابر این یک برگه سفید از مدیر مدرسه گرفتم و به کلاس رفتم، از آنجا که از قبل مطالب آموزشی مختلفی را تهیه کرده و لب تاب شخصی را هم همراه می برم ، خوشبختانه کلاس را برگزار کردم ولی امکان انجام آموزش عملی وجود نداشت و پر واضح است علم کمک های اولیه یک علم عملی و اجرایی است و تنها آموزش تئوری، یک آموزش گذرا و بی فایده است.
جلسه دوم با توجه به حضور دبیر و آرامش در کلاس مفیدتر و سریعتر برگزار شد و پس از یک ساعت و اندی از دانش آموزان خداحافظی کردم و با مراجعه به اتاق مدیر از ایشان پرسیدم که آیا در هفته آینده هم دو روز شنبه و چهارشنبه را جهت برگزاری کلاس در نظر دارند که ایشان گفت : اگر امکان دارد 8 کلاس و برای هر کلاس یک تایم آموزشی را برگزار کنید ، من گفتم که باید جهت چنین برنامه ای هماهنگی انجام شود.
با این تقاضای مدیر مدرسه نتیجه گرفتم که با تمام مشکلات موجود باز هم شرایط مطلوب بوده است.
از این تجربه چند درس آموخته گرفتم :
1. عدم نتیجه گیری در طرح های آموزشی بیش از اینکه ناشی از اشتباه در تعیین استراتژی ها و برنامه ریزی باشد، محصول بی تدبیری و عملکرد نادرست افراد است .
2. عملکرد نادرست ناشی از بی معنا بودن و بی ارزش بودن یک محتوا برای افراد است .
3. محتوایی که متخصصین برای گروه هدف با سن و سال معلومی تهیه می کنند ، لزوما مناسب سایر افراد نیست.
4. آموزش تئوری هرگز جایگزین آموزش عملی نبوده و اثربخشی کافی ندارد.
5. جابجایی ساعت تفریحی مثل زنگ ورزش نه تنها موجب محرومیت دانش آموزان از فعالیت بدنی است بلکه در نظر دانش آموزان نوعی ظلم محسوب شده و واکنش آنان را در پی دارد.
6. حضور مربی اصلی در هنگام برگزاری فوق برنامه ها موجب ایجاد آرامش در کلاس و اثربخشی کلاس است.
7. مستند سازی اقدام ارزشمندی است ولی نه تا آن حد که آموزش را تحت تاثیر قرار دهد، پرسش های زیاد در مورد اطلاعات فردی موجب بی اعتمادی افراد شده و توجه آنان را از موضوع آموزش به چرایی سوالات اطلاعات فردی منحرف میکند.
8. بهتر است قبل از هماهنگی با مربی ، دستورالعمل ها مورد توجه قرار گیرد زیرا تغییر مربی و اتفاقاتی از این دست، فضای نامناسبی ایجاد می کند.
9. فقدان تجهیزات ضروری حتی لیست اسامی موجب ایجاد نوعی وضعیت نابسامانی و گاهی تمسخر می شود.