مرحوم مرتضی مطهری:
بر این تحریف ها و مسخ ها و دروغ ها باید گریست!
انسان وقتى که در تاریخ نگاه مى کند، مى بیند که به سر این حادثه چه ها آوردهاند! به خدا قسم حرف حاجى [نوری] حرف راستى است. مى گوید امروز اگر کسى بخواهد بر امام حسین علیه السلام بگرید، بر این مصیبتهایش باید بگرید، بر این تحریف ها و مسخ ها و دروغ ها باید بگرید.کتابى است معروف به نام «روضة الشهداء» از ملا حسین کاشفى.
حاجى فرموده بود که این داستان زعفر جنّى و داستان عروسى قاسم، اول بار در کتاب این مرد آمده است. حقیقت این است که من این کتاب را ندیده بودم. خیال مى کردم در آن یکى دو تا از این حرفهاست. بعد که این کتاب را- که به فارسى هم هست و تقریباً در پانصد سال پیش تألیف شده است- [خواندم دیدم از این داستانها زیاد است.] ملا حسین کاشفى مردى است که واعظ هم هست، اتفاقاً این بىانصاف مرد باسوادى هم بوده است، کتابهایى هم دارد، صاحب انوار سهیلى [است] که خیلى عبارت پردازى کرده و مىگویند کلیله و دمنه را خراب کرده است. به هر حال مرد باسوادى بوده است.تاریخش را که انسان مىخواند، معلوم نیست که او شیعه بوده یا سنى، و مثل اینکه اساساً یک مرد بوقلمون صفتى هم بوده است، در میان شیعهها خودش را یک شیعه صد در صد متصلّبى نشان مىداده و در میان سنىها خودش را حنفى نشان مىداده است. اصلًا اهل بیهق و سبزوار است. سبزوار مرکز تشیع بوده است و مردم آن هم فوق العاده متعصب در تشیع. اینجا که در میان سبزواریها بود، یک شیعه صد در صد شیعه بود. بعد مىرفت هرات. (مىگویند شوهر خواهر عبدالرحمن جامى یا باجناق او بود.) آنجا که مىرفت، به روش اهل تسنن بود.این مرد، واعظ هم بوده است. چون در سبزوار بود، ذکر مصیبت مىکرد. کتابى نوشته است به فارسى. اولین کتابى که در مرثیه به فارسى نوشته شده همین کتاب روضة الشهداء است که در پانصد سال پیش نوشته شده است، چون وفات کاشفى در 910، اوایل قرن دهم، بوده است و این کتاب یا در اواخر قرن نهم هجرى نوشته شده است یا در اوایل قرن دهم. قبل از این کتاب مردم به منابع اصلى مراجعه مىکردند.شیخ مفید (رضوان اللَّه علیه) ارشاد را نوشته است و چقدر متقن نوشته است. ما اگر به ارشاد شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم، احتیاج به منبع دیگر نداریم. [در] تواریخ اهل تسنن، طبرى نوشته است، ابن اثیر نوشته است، یعقوبى نوشته است، ابن عساکر نوشته است، خوارزمى نوشته است. من نمىدانم این بىانصاف چه کرده است! من وقتى این کتاب را خواندم، دیدم حتى اسمها جعلى است؛ یعنى در میان اصحاب امام حسین اسمهایى را مىآورد که اصلًا چنین آدم هایى وجود نداشتهاند؛ در میان دشمنها اسم هایى مى برد که همه جعلى است؛ داستانها را به شکل افسانه در آورده است.چون این کتاب اولین کتابى بود که به زبان فارسى نوشته شد، [مرثیه خوانها] که اغلب بى سواد بودند و به کتابهاى عربى مراجعه نمىکردند، همین کتاب را مىگرفتند و در مجالس از رو مىخواندند. این است که امروز مجلس عزادارى امام حسین را ما «روضه خوانى» مىگوییم. در زمان امام حسین روضه خوانى نمى گفتند، در زمان حضرت صادق هم روضه خوانى نمى گفتند، در زمان امام حسن عسکرى هم روضه خوانى نمىگفتند، بعد در زمان سید مرتضى هم روضه خوانى نمىگفتند، در زمان خواجه نصیرالدین طوسى هم روضه خوانى نمى گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسم این کار شده «روضه خوانى». روضه خوانى یعنى خواندن کتاب روضة الشّهداء، همان کتاب دروغ. از وقتى که این کتاب در دست و بالها افتاد، دیگر کسى تاریخ واقعى امام حسین را مطالعه نکرد و شد افسانه سازىِ روضة الشهداء خواندن. ما شدیم روضه خوان، یعنى روضة الشهداء خوان، یعنى افسانهها را نقل کردن و به تاریخ امام حسین توجه نکردن.
گفت: «وَ زادَتِ التَّنْبورُ نَغْمَةً اخْرى»؛ بعد در شصت هفتاد سال پیش، مرحوم ملا آقاى دربندى پیدا شد. تمام حرفهاى روضة الشهداء را به اضافه یک چیزهاى دیگر، همه را یکجا جمع کرد که دیگر واویلاست! واقعاً به اسلام باید گریست (کتاب حماسه حسینی، صفحه 82-84).
جانم فدات مولای من حسین(ع)
خدایا سپاس. به مانند شاکرین و در حد و اندازه ی برترین آن ها را تو را شکر می گویم که به من عظمت مصیبت سیدالشهدا (ع) را شناساندی . و از تو می خواهم که مرا در راه سالار شهیدان و یارانش ثابت قدم بداری . همان ها که در راه خدا و دینشان و سعادت و رهایی انسان از جان و مالشان و زن و فرزندشان و همه ی دار و ندارشان گذشتند.
پروردگارا پدرم را قربن رحمت فرما و به روح بزرگش آرامش عنایت کن که از کودکی قصه ی پر غصه ی کربلا را در گوشم رمزمه کرد و مرا با دریایی از معرفت و آزادگی ، مانوس نمود.
پروردگار به معلمان و مروجانی که در تشریح درست این واقعه برای من ، کوشیدند و باعث شدند که درک درست و خوبی از این واقعه داشته باشم ، رحمت و مغفرت ارزانی دار.
امسال هم مثل سال های دیگر ، در موکب سیدالشهدا حضور یافتم و در کنار عاشقانش ، ودر تجلیل از مقامش ، اشک ریختم. از سر حسرت . از سوز دل .
جانم فدات مولای من حسین (ع)
مولای من اذعان می کنم که امسال بیشتر به حال خودم ، بیشتر به حال خودمان ، اشک ریختم نه شما. چرا؟ می گویم.
آقا شما شایسته ی ستایشی نه نیازمند اشک امثال من . آری می دانم به ما گفته اند اشک در عزای شما ثواب زیادی در بر دارد و مانع آتش دوزخ است. من انکار نمی کنم. با افراطیون هم کاری ندارم که یک قطره اشک برای شما را ضامن آمرزش تمامی گناهان و دخول به بهشت می دانند. من می دانم که شما شهید امربه معروف ونهی از منکر هستی چگونه ممکن است اشک برای شما دستاویزی باشد برای گناه. تو خودت و اصحابت و خانواده ات وهمه ی هستی ات را فدا کردی تا کرامت انسان حفظ شود. تا دین خدا حفظ شود. اکنون چگونه می پسندی که خونت که خون خدا گفته می شود وسیله ای برای توجیه گناه کاری باشد.
در عین حال یقین است که تجلیل کار بزرگی که شما کردید و گریستن برای مظلومیت و رنج هایی که متحمل شدید ، کاری صواب و ثواب و ماجور است . لیکن می خواهم باز هم بگویم که امسال بیشتر برای خودم ، برای خودمان می گریم.
من به حال خودم می گریم زیرا دوستدار توام ، شیعه ی توام اما شجاعت و آزادمردی تورا ندارم. و مگر نه این که شیعه بودن اقرار به دل ، بیان به زبان و عمل با جوارح است . پس من باید به حال خودم بگریم که چگونه شیعه ی شما هستم.
شما در مقابل ظلم سر تسلیم فرود نیاوردی و آن گاه که نصیحت شما در ایشان موثر نشد و شمارا بین پذیرش ستم و کشته شدن مختار قراردادند ، شما کشته شدن را انتخاب کردی. و من شیعه ی شمایم اماشهامتش را ندارم . پس باید به حال خودم گریه کنم . و مردمانی که در مقابل چشمانشان منکر صورت می گیرد ولی نظاره می کنند وشب آرام در بسترهایشان می خوابند وصبح بی خیال برمی خیزند و بی اعتنا نسبت به آن چه در اطرافشان می گذرد ، در پیله ی خود می لولند. باخود می گویم :
باید گریست در غم شهری که اندر آن
مشتی اسیر ، گریه به آزاده ای کنند.
جانم فدات مولای من حسین(ع)
آقای من ! مویه کردن برشما ماجور است ، اما شما برای کدام هدف شهید شدید ؟ این که بر شما اشک بریزند و یا آن که چون شما در راه خدا گام بردارند ؟
بر شما گریه کنیم که چه بشود؟ که هدف بزرگی که شما برایش شهید شدید مورد تجلیل قرار بگیرد؟ برای چه؟ برای این که راه شما پیموده شود یا نا گناه کنیم و درجاده ی یزد راه برویم و شما درقیامت مارا به خاطر اشکی که برای شما ریخته ایم شفاعت فرمایی؟
من باورم نمی شود که شیعه ی امام حسین یک عمر گناه کند ، زور بگوید ، حق دیگران راپایمال کند ، وآن گاه یک قطره اشک برای شما بریزد و گناهش سترده شود و به اوبگویند :
بیش از همه کس گناه تو بود ولی
تورا به محبت حسین (ع) بخشیدند.
سال ها پیش کسی در شهر ما بود که فریاد کشید ای مردم بهشت را به بها دهند نه به بهانه. اما مداحان بیسواد نگذاشتند پژواک صدایش در شهر شنیده شود. گفتند بیایید اشکی بریزید و آمرزیده شوید.
وچه شد. بازار گنا ه کاری گرم شد. ستم کاری رونق گرفت . وقتی بشود میلیارد میلیارد ، په می گویم ، هزاران میلیارد از اموال بیت المال را غارت کرد و بعد با اشکی در عرای حسین(ع) به بهشت رفت ، چرا ندزدد. چه توجیهی بهتر برای گناه کاری بهتر از این.
پس دزدی رواج یافت . آن هم توسط کسانی که نام دین برخود نهاده بودند. دروغ رواج یافت در علنی ترین شکل آن و البته برای فریب مردم و به قصد خیانت به آن ها.
آیا نباید بر خودم و بر مردمی این چنین بگریم ؟
حسین را درسه ماه آخر زندگیش نباید خلاصه کنیم.او در طول 57سال چهره ی نجیب زاده ای را به نمایش گذاشت که در آن خبری از جنگ طلبی نیست.
تا آخر برای حفظ جان خلیفه سوم تلاش کرد.
در ماجرای صلح امام حسن با معاویه با برادرش همراهی کرد.و ده سال بعد از برادرش همچنان به پیمان صلح وفادار ماند.
در ماجرای دفن برادرش به خاطر آن که درگیری شدت نگیرد به دفن برادرش حسن در بقیع رضایت داد.
در ماجرای فشار یزید برای بیعت برای جلوگیری از جنگ در مکه از این شهر خارج شد.
در آخرین مذاکرات با سپاه یزید به آنها پیشنهاد داد که اگر با رفتنش به کوفه و برگشتنش به مدینه مخالفند بگذارند به مکان سومی برود تا جنگ سر نگیرد.
و در یک کلام حسین نه یک شورشی انقلابی بلکه نجیب زاده ای بود که به حرمت آزادگی تن به بیعت اجباری و ذلت بار نداد.
عاشورا روز به خاک وخون کشیدن نجیب زاده ای بود که مرامش آزادگی بود.