برای حفظ سرمایه‌های طبیعی کشورمان تدبیر کنیم / حامد حقی / با گزارش روزنامه شهروند

برای حفظ سرمایه‌های طبیعی کشورمان تدبیر کنیم
روزنامه شهروند – 27 خرداد ماه 1395 – سرویس خبری بحران

|  حامد حقی|   مدیرعامل موسسه مقاوم‌سازی و بهسازی لرزه‌ای ایران |

هفته گذشته جنگل‌های تنگ‌بلاغی بخش پاسارگاد به هر دلیلی آتش گرفت و ٣هزار هکتار از جنگل‌های بکر فارس با درختان ٢٠٠‌ساله در تنگ‌بلاغی، کوه‌های تنگه‌خرسی سعادت‌شهر پاسارگاد، زیستگاه خرس‌قهوه‌ای و پارک‌ملی بمو، با بی‌تدبیری و کم‌کاری انسان‌ها نابود شد و به تاریخ پیوست؛ به گفته خبرگزاری‌ها حتی لاک‌پشت‌ها و کبک‌ها هم در‌امان‌نماندند‌ و شاید برای احیای آن سال‌ها نیاز باشد که اگر با مدیریت صحیح، مجدد درخت‌کاری شود، شاید بتوان ٥٠‌سال آینده امیدوار بود که دوباره جنگل‌های تنگ‌بلاغی احیا شود. در این همه خبر در سه‌روز آتش‌سوزی، مدیر سازمان جنگل‌ها اعلام کرد: «متاسفانه در حریق جنگل‌های پاسارگاد تامین پشتیبانی هوایی به‌موقع انجام نشد، وگرنه در همان روز اول آتش مهار شده بود.» از طرفی هم روابط عمومی سازمان هواپیمایی کشور از اعزام هواپیمای آب‌فشان برای کنترل آتش‌سوزی جنگل‌های پاسارگاد خبر داده بود و گفت: «تا مهار کامل آتش، همکاری را ادامه می‌دهند.» این خبرهای ضد‌و‌نقیض همیشه ادامه دارد. چندی پیش هم در سیل کن تهران، هواشناسی از اعلام هشدار قبلی می‌گفت و مسئولان بحران اظهار بی‌اطلاعی از هشدارها می‌کردند؛ یکی می‌گفت و دیگری می‌شنید و یکی خبر می‌داد و دیگری هم تکذیب می‌کرد! البته بعد از سیل کن یک اتفاق خوشایند داشتیم و آن‌هم در استان تهران، کارگروه سیلاب به‌شدت فعال شد و در سه‌ماه نخست سال‌٩٥ اقدامات آموزشی، تمرینی و هماهنگی خوبی را فراهم کرد که گویی، این اقدامات هم از پیگیری‌های یک سازمان مردم‌نهاد شکل گرفته و بر این اساس می‌توان بیان کرد تنها راهکار مدیریت بحران، «مدیریت بحران جامعه‌محور» یا حل مشکل توسط مردم و سازمان‌های مردم‌نهاد است، کارگروه سیلاب تهران هم مستثنی از این امر نیست و در فعالیت‌هایش نقش مردمی پررنگ است.
پاسخ به بحران آتش‌سوزی جنگل‌های فارس، سه‌روز طول کشید و خسارت جبران‌ناپذیری به محیط‌زیست کشورمان وارد کرد. این موضوعی است که قصد دارم به آن بپردازم؛ چندی پیش بازدیدی از انبارهای یکی از سازمان‌های امدادی داشتم، بسیاری از تجهیزات دپو‌شده در انبارهای امدادی، تاریخ مصرف‌شان گذشته بود و نکته‌ جالب، امحا‌نشدن این انبار توسط سازمان مربوطه به دلایل مختلف انبارداری، حساب‌و‌کتاب مالی و نیز اقدامات اداری بود. اما باز هم در کنار این همه اقلام مصرفی تاریخ‌گذشته، انبار این نهاد مملو از نیازهای امدادی بود. شاید این نظریه واقعیتی باشد که افراد زیادی به آن معتقد باشند و شاید هم صرفا به‌عنوان یک نظریه مطرح شود. اما بر اساس آنچه در آتش‌سوزی جنگل‌های بکر پاسارگاد در خبرها خواندم، از دوستانم در استان فارس جویا شدم و همچنین آنچه خود به چشم در زلزله ورزقان و اهر دیدم، می‌توانم بیان کنم در جایی که تجهیزات کافی داریم، در مدیریت بحران به ما آفرین می‌گویند همانند چادرهای امدادی هلال‌احمر که در اسکان اضطراری زلزله ورزقان و اهر به‌خوبی درخشید و در جایی که امکانات و تجهیزات نداریم، در مدیریت بحران بی‌تجربه قلمداد می‌شویم و البته بازهم نمی‌گویند که مدیریت بحران‌مان ضعیف بود و صرفا به این مسئله که تجربه نداریم، اکتفا می‌شود! حال که یادآوری زلزله ورزقان را داشتم، بد نیست بدانیم که زلزله احتمالی تهران همانند زلزله ورزقان و اهر و زلزله بوشهر نیست. زلزله تهران اگر رخ دهد، همچون آتش‌سوزی جنگلی ارزشمند است که ما فاقد امکانات آب‌افشان و سایر تجهیزات مهار بحران هستیم و در زلزله تهران، به‌حدی چادر اسکان اضطراری هم نداریم که بتوانیم حتی یک‌دهم از جمعیت آواره و ترسیده تهران را اسکان دهیم. اگر یک جمع‌بندی داشته‌باشم، زلزله تهران نیز مشابه آتش‌سوزی جنگل‌هایمان است که بایستی بنشینیم و در اخبار جویا شویم که مردم بازمانده و آواره چه‌ها می‌کشند و صبر کنیم تا با مرور زمان بحران را به پایان برسانند.از یادآوری و هشدار زلزله تهران بگذریم و به صحبت اول‌مان برگردیم و جنگل را به‌عنوان یک سرمایه ملی که ایران عزیز را در منطقه متمایز کرده است، بنگریم. آیا واقعا ما در مهار آتش‌سوزی در جنگل‌ها بی‌تجربه‌ایم؟ تا جایی که به‌خاطر دارم مدت‌هاست که خبر آتش‌سوزی در جنگل‌های گلستان، گیلان و مازندران و چه و چه در اخبارها به وفور یاد شده و این خبر تکراری است. صدافسوس که پس از این همه آتش‌سوزی و نابودی هکتارها منابع طبیعی کشور عزیزمان که به امانت دست ما سپرده شده است، هنوز تجهیزات کافی آب‌افشانی برای مهار آتش در جنگل‌هایمان نداریم.

در دانش مدیریت سانحه، اگر رویدادی داشته باشیم و جامعه ما آسیب‌پذیری‌اش بالا باشد، ما سانحه خواهیم داشت، اگر جامعه کمترین آسیب‌پذیری را داشته باشد، صرفا با مخاطره روبه‌رو هستیم و سانحه‌ای در کار نیست و اگر هم جامعه خالی از سکنه (انسان) باشد، آن را پدیده طبیعی می‌نامیم و کاری هم به منابع طبیعی و حیوانات بیچاره نداریم و بحرانی تعریف نمی‌کنیم! سه‌روز آتش‌سوزی در جنگل‌های پاسارگاد؛ اگر تخمین خسارت شود، یقینا سرمایه بزرگی از این کشور را به نابودی کشانده و همین موضوع که آن‌جا زیستگاه خرس‌قهوه‌ای بوده است و شاید هم بررسی‌های سازمان محیط‌زیست در روزهای آینده از انقراض این گونه جانوری هم خبر دهد؛ باید نابودی این جنگل بکر و زیبا را بحرانی بزرگ قلمداد کنیم که متاسفانه ما به‌راحتی از کنار آن می‌گذریم و اگر تشکل‌های محیط‌زیستی، سوگواره‌ای نخوانند، هیچ‌کس به فکر این خسران جبران‌ناپذیر نیست. خسارتی که شاید و شاید و شاید اگر سیستم مدیریتیمان اصلاح شود، ٥٠سال زمان نیاز داشته باشد تا دوباره احیا شود و کبک‌ها و لاک‌پشت‌ها به زیستگاه خود بازگردند.
آنچه می‌دانم و معتقد هستم این است که مدیریت بحران این نیست که هرچه چادر اسکان اضطراری داریم، در صحنه سانحه پیاده کنیم و هرچه آب و غذا داریم بین بازماندگان سانحه تقسیم کنیم. آنچه من می‌دانم مدیریت بحران بایستی این‌گونه تعریف‌شود که با کمترین امکانات، بیشترین بازدهی را در پاسخگویی به بحران داشته باشیم! و صدافسوس که عدم‌برنامه‌ریزی‌ها و عدم‌آمادگی‌هایمان باعث می‌شود در سوانح استانی‌مان مثل زلزله ورزقان و اهر، از کمک‌های بین‌المللی ترکیه، آمریکا، ایتالیا و… استفاده می‌کنیم در‌حالی‌که بایستی آنچنان آمادگی داشته باشیم تا در این‌گونه سوانح به‌ راحتی از پس خودمان برآییم و یک سانحه استانی را به یک سانحه بین‌المللی تبدیل نکنیم که به مراتب آثار مخربش بیشتر خواهد بود. آنچه من می‌دانم این است که مدیریت بحران بایستی سال‌ها پیش برای مهار آتش‌سوزی در جنگل‌هایمان برنامه‌ریزی می‌کرد تا آن را یک پدیده طبیعی نداند و به‌راحتی از سرمایه‌ها عبور نکنیم. امیدوارم دیگر شاهد این بی‌مدیریتی‌ها و بی‌تدبیری‌ها نباشیم تا امیدمان نا‌امید نشود! از نظر من باید مسئولان همه این بحران‌ها را کنار هم بگذارند؛ از سد گتوند و شوری آب کارون گرفته تا خشکی دریاچه ارومیه که آسیب‌های اجتماعی و ملی‌اش فراوان است، از زلزله ورزقان و اهر گرفته تا آتش‌سوزی جنگل‌های پاسارگاد و پارک‌ملی بمو، از بحران کم‌آبی سفره‌های زیر‌زمینی گرفته تا زلزله فرضی تهران، همه‌و‌همه را کنار هم بگذارند و فکری به حال این سرزمین بکنند و به جای کندن چاله‌ای به نام انتقال آب از کاسپین به سمنان، این بحران‌ها را مهار کنند و یقین بدانند که با احیای دریاچه ارومیه آنقدر سرمایه برای این کشور ذخیره  و جذب می‌شود که می‌توان کم‌آبی سمنان را از محل این منابع به‌گونه‌ای دیگر تامین کرد و اگر این‌گونه هم نشود، یقین بدانیم که با بحران زیست‌محیطی دیگری مواجه نخواهیم شد. به امید روزی که ایران کهن دوباره سر بر آسمان بلند کند و اگر شیر و ببر ایرانی منقرض شده و به تاریخ پیوسته‌اند، حداقل سایر منابع خدادادیمان را به دست خودمان  به نابودی نکشانیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عناوین اصلی