درباره اما و اگرهای ساختوسازهای کشور
«مسکن» دیگر محل آرامش نیست
حامد حقی مدیرعامل موسسه مقاومسازی و بهسازی لرزهای ایران
روزنامه شهروند- 18 خرداد 1395 – سرویس خبری بحران
«مدیریت بحران»؛ ترکیبی که بیش از ١٠سال است با آن سروکار داریم و بسیار شنیدهایم. ترکیبی که جامعه مهندسی آن را مدیریت سوانح و کاهش ریسک میداند، جامعه نظامی از آن به پدافند غیرعامل یاد میکند، همچنین جامعه پزشکی هم با عبارت مدیریت بلایای طبیعی، از مدیریت بحران یاد میکند؛ هنوز بعد از سالها در ترمینالوژی واژگان این دانش بینرشتهای، توافق چندانی حاصل نشده است. پزشکان، مدیریت بحران را از آن خود میدانند و مهندسان هم متعلق به خود، اما هیچ یک هنگام وقوع سانحه یا به اصطلاح بحران، حاضر نیستند مسئولیت بحران را قبول کنند. از تعاریف اگر بگذریم و با همان عبارت مدیریت بحران مطلب را ادامه دهیم، من بهعنوان یک عضو کوچک جامعه مهندسی، وقوع بحران را از چشم مهندسان میبینم و اگر ما مهندسان از ابتدا درست کار کنیم، درست نقشه بکشیم، درست انتخاب زمین کنیم، درست از استاندارد و مقررات ملی استفاده کنیم، درست از کارگر ماهر ساختمانی بهرهمند شویم، درست از مصالح استاندارد ساختمانی استفاده کنیم، درست مهندس ناظر و مهندس مجری را انتخاب کنیم و درست به فکر مردم باشیم، هیچگاه نیازمند پزشکان متخصص بلایای طبیعی نخواهیم بود.
در سال ٩٤ مدتی در نقش یک مدرس و سخنران با مدیران مدارس شهر تهران جلساتی را درخصوص مدیریت بحران داشتیم که با وجود کسب تجربه خوب در جلسات، حس نگرانی از آینده ایران عزیز بر من غلبه کرد. جلسات طبق دعوتنامه بایستی در ساعت ١٠ آغاز میشد که طبق عادت ما ایرانیان، جلسه با تأخیر چند نفر از مدیران مدارس و با موافقت میزبان جلسات، با نیمساعت تأخیر شروع شد و با توجه به اینکه حداقل ٢٠ الی ٣٠ جلسه اینچنینی داشتیم، به این نکته رسیدم که این عادت غلط را مدارس به ما آموختند و اکنون باید به ضربالمثلها و گفتارهای اندیشمندان درخصوص نقش معلم و مدرسه در ساخت یک کشور ایمان آورد. در یکی از این جلسات، یکی از مدیران که رأس ساعت ١٠ نیز در جلسه برخلاف سایرین حاضر بود، صحبت جالبی داشت؛ او اعتقاد داشت «مقصر تمامی مشکلات مدیریت بحران کشور، آموزگاران و مدارس هستند؛ چراکه اگر ٣٠سال پیش مهندسان این دو دهه در مدرسه توسط آموزگاران بهدرستی تربیت میشدند، اکنون ما گرفتار ساختمانهای غیراستاندارد، ساختمانهای روی گسل، ساختمانهای بیکیفیت و غیرمقاوم نبودیم.» این صحبت را در مفهومی دیگر، چند سالی است با عبارت «وجدان مهندسی» میشنویم و واقعیت هم همین است.
چندین سال پیش در دوران دولت هشتم و نهم، مسکن مهر یکی از افتخارات دولت بود و بهراستی هم بسیاری از ایرانیان را خانهدار کرد، اما به چه قیمتی؟ این صحبتی است که قصد دارم آن را از دیدگاه مدیریت بحران بررسی کنم. اگر به قیمتهای ارایه شده درخصوص ساخت یک متر از مسکن مهر توجه داشته باشید، خواهید دید که با توجه به دستمزد مهندس، پیمانکار، عوامل ساختمانی و هزینه تهیه مصالح ساختمانی، قطعا یا پیمانکار بایستی صرفا برای خدا کار کند و دستمزد عوامل را از جیب خود بپردازد، یا به جای استفاده از سیمان از آرد نانوایی استفاده کند. (در مثال مناقشه نیست و بایستی گفت درحال حاضر نان گرانتر از سیمان است و هر کیلو گندم حدود ١٢٠٠ تومان و هر کیلو سیمان حدود ١١٠ تومان است) و اگر حجم انبوه این پروژه را طی چندسال دولت هشتم و نهم بررسی کنیم، قطعا نمیتوان برای خدا کار کرد و دستمزدی نداشت؛ چراکه قیمت آرد نانوایی هم گران است و هزینه تمامشده ساختمانهای مسکن مهر را بالا میبرد. بنابراین مجبور هستیم از همان سیمان و مصالح ساختمانی و البته از نوع غیراستاندارد و ساخت کشور چین استفاده کنیم و در کنار کاهش قیمت از این طریق، از طراحی مهندسان زحمتکش گذشته و براساس قیمت بازار و دیگر عوامل، تعیین کنیم از چه میلگردی و چه تعدادی استفاده کنیم، یا اصلا چند ستون در ساختمان طراحی کنیم که ارزانتر باشد!
نکته دیگری که امروزه به کمک ما آمده عبارت «صنعتیسازی» است؛ البته سریعسازی و ارزانسازی را با صنعتیسازی اشتباه برداشت کردهایم، اما واقعیت این است با نرخهایی که دولت برای مسکن مهر پرداخت میکند، جور دیگری نمیتوان ساختوساز کرد، یا بایستی پایبند به عهدنامه مهندسی بود و از عقد قرارداد مسکن مهر خودداری کرد، یا به فکر خانهدارکردن مردم باشیم و از همه چیز بگذریم تا یک سازهای ساخته و آن را به اصطلاح «مسکن مهر» بنامیم. اگرچه واقعیت این است که مفهوم «مسکن» به «خانه» تغییر کرده و کاشانه و محل آرامش و این حرفها هم در کار نیست! ساختوساز مسکن مهر با وجود فناوریهای فراوان صنعت ساختمان با رویکرد بهسازی لرزهای، بهگونهای است که فرض میشود در دهههای ٥٠ -٤٠ خورشیدی، ساختمانسازی کنیم که البته بیانصافی است ساختوسازهای آن دهه را که اکنون هم استوار و همچنان مسکنی امن و ایمن هستند، با مسکن مهر مقایسه کنیم؛ بایستی گفت عدم بهرهمندی از تکنولوژیهای نوین بهسازی لرزهای در مسکن مهر، علاوه بر آنچه گذشت، عامل دیگری است که در یک کشور لرزهخیز مثل ایران، مدیریت بحران را جدیتر نمایش میدهد. اگرچه استفاده از جداسازهای لرزهای در کنار طراحی المانهای سازهای اعم از پی، تیر و ستون با ابعاد کوچک و در یک کلام سبکسازی و بهسازی لرزهای در برخی از ساختمانهای حساس به کار گرفته میشود. اما رویکردی که مهندسان به این امر دارند این است که حتی در مسکن مهر نیز بایستی از این فناوریهای نوین استفاده میشد و گویا زلزله بهعنوان یک «تهدید» اصلا در طراحیها و نقشههای مسکن مهر دیده نشده است. همانطور که ذکر آن رفت، مسکن مهر را با اصول مهندسی سه یا چهار دهه پیش همراه کردهایم، اگرچه باز تأکید میشود که استفاده از مصالح ساختمانی ساخت چین و غیراستاندارد در آن زمان ظاهرا وجود نداشته است.
از سویی دیگر؛ به نظر من در بکارگیری نیروی انسانی متخصص و ماهر در حوزه صنعت ساختمان، ضعفهای بسیاری را شاهد هستیم و حضور بیش از ٣٣٠هزار مهندس در سازمان نظام مهندسی ساختمان در کنار حضور ٦٠هزار کاردان در سازمان نظام کاردانهای فنی ساختمان، یک تعارض بارز در صنعت ساختمان است. در شرایط کنونی بهازای هر مهندس، سه نفر کاردان برای یک ساختوساز استاندارد مورد نیاز است که درحال حاضر بهازای هر کاردان، ٥ مهندس وجود دارد و با توجه به کیفیت پایین دانشگاههای غیرانتفاعی، آزاد و نیز توسعه بدون برنامهریزی دانشگاههای علمی-کاربردی در حوزه صنعت ساختمان و همچنین عدم حمایت وزارت راهوشهرسازی از حضور کاردانان فنی ساختمان در پروژههای ساختوساز، موجب شده کاردانهای فنی برای ادامه تحصیل و در یک کلام «مهندسشدن» اقدام کنند که این خسارت بزرگی به صنعت ساختمان کشور است.
در ادامه این کمبود نیروی انسانی فنی، در حوزه ساختمان باید بیان کرد که در کارگروههای ساختمانی هم باوجود تشکیلاتی به نام سازمان «آموزش فنی و حرفهای کشور»، با ضعف بزرگی با عنوان عدم وجود کارگر ماهر ساختمانی روبهرو هستیم. اگر این موارد را با هم درنظر بگیریم، این نکته را درمییابیم که چرا عمر مفید ساختمانهای ما به ٢٠ الی ٣٠سال کاهش یافته است و با هزینهکرد فراوان چرا نمیتوانیم پروسه خوبی در صنعت ساختمان داشته باشیم. صنعت ساختمانی که اگر رها شود که متاسفانه اکنون هم رها شده است؛ همچون تیغ دو لبهای خواهد بود که با هر لرزهای مثل خنجری بر استخوان، جسم مردمان و شهروندان وارد میشود. در این شرایط است که مدیریت بحران تعریف میشود؛ اختلاف بین مهندسان و پزشکان که کدام یک مسئول و متولی مدیریت بحران خواهند بود و لیاقت بالاتر تصدی این پستها، صندلیها و میزهای ریاست بحران در کشور برای افراد مشخص میشود.
از همه چیز جالبتر این است که هیچیک از ما با این گفتارها غریبه نیستیم و فکر میکنم حداقل هزاران بار، مسئولان وزارت راهوشهرسازی که متولی اصلی توسعه شهرها و روستاهای کشور هستند، شهرداریها و سازمان مدیریت بحران کشور و سایر متولیان مدیریت شهری و مدیریت بحران، این مسائل را شنیده، در سخنرانیهایشان بیان کرده و افسوس خوردهاند که چرا اینچنین است و آنچنان که باید باشد نیست!
بهعنوان نتیجهگیری باید گفت مدیریت بحران یعنی «پیشگیری و کاهش ریسک خسارت از طریق ساختوساز استاندارد به شرطی که در انتخاب زمین برای ساخت، دلخوش به پروانه شهرداری نباشیم، چراکه ساختوساز روی گسل امری عادی در شهرداری تلقی میشود، درحالیکه دانش مهندسی آن را منع میکند، یا حداقل اگر قرار است روی گسلهای بالای شهر خانهسازی کنیم و کاری به گسلهای معصوم نداریم، به استانداردهای ساختوساز توجه کنیم و علاوه بر تهیه مصالح استاندارد از کارگر ماهر ساختمانی، کاردان فنی و مهندس مناسب استفاده کنیم.» مقایسه جالبی میشود کرد؛ وقتی بیمار میشویم و میخواهیم به یک دکتر مراجعه کنیم، سعی میکنیم بهترین دکتر را برای خودمان انتخاب کنیم و اگر ویزیتش حتی بیشتر از نرخ عادی باشد، حاضریم برای جان خویش هزینه کنیم؛ اما زمانی که به ساختوساز میرسیم و میخواهیم خانهای بسازیم، سعی میکنیم از مهندسی ارزانتر از نرخ عادی نظام مهندسی استفاده کنیم تا در اندک زمان زندگیمان که اعتقادی به خطر زلزله هم نداریم، سود بیشتری حاصلمان شود.